دوباره فکر کن- فصل سوم- نویسنده: آدام گرانت

فصل سوم

اشتباه کردن

لذت اشتباه کردن، هیجانی که به دنبال باور نداشتن به هر آنچه فکر می کنید، به دنبال می آید.

 

بعضی ها هستند که از یورش به باورهاشون لذت می برند، آنها نه تنها مشکلی با اشتباه کردن ندارند، بلکه ظاهرا از آن لذت هم می بردند، نکته آموزنده این کار این هست که یاد می گیریم چطور موقرتر باشیم و احتمال نادرست بودن باورهایمان را بپذیریم.

اما  ، ما چگونه می توانیم اینگونه باشیم؟

ما باید بپذیریم که احتمال نادرست بودن باورهایمان همیشه وجود دارد، و هدف مان نباید تنها این باشد که در غالب اوقات اشتباه نکنیم، بلکه باید این نکته را خوب بیاموزیم که  میزان اشتباهات ما می تواند خیلی بیشتر از مقدار مورد نظرمان باشد.

اغلب مکاشفات بزرگ، نه با جمله ی یافتم شروع می شود، بلکه با جمله بامزه است(جالب است) آغاز می گردد.

دیکتاتور کوچکی در ذهن همه ما وجود داردکه جریان حقایق را کنترل می کند، به این پدیده ضمیر دیکتاتور می گویند که وظیفه ی آن دور نگاه داشتن اطلاعات است. وقتی به شخصیت یا دانش مان حمله می شود، دیکتاتور درونمان فعال می شود. همچنین زمانی که قدیمی ترین عقایدمان مورد تهدید واقع می شود ضمیر دیکتاتور مانند یک محافظ وارد عمل می شودو با القای دروغ های آرامبخش، از  باورها و خود انگاره هامان محافظت می کند.

فعال سازی چرخه اعتماد به نفس کاذب توسط دیکتاتور درون:

1- عقاید نادرست ما در حباب های فیلتر جای می گیرند و محافظت می شوند طوریکه در صورت مشاهده ی اطلاعات هم راستا با عقاید خودمان حس غرور پیدا می کنیم2- باورهای ما در اتاق پژواک جای می گیرند و صرفاً سخن افرادی را می شنویم که آن باورها را تایید یا پر رنگ کند.

 تعلق و مشکلات آن

تعلق یعنی اینکه به باورهایمان اجازه بدهیم، تبدیل به بخشی از هویت ما شوند. تعلق باعث می شود که نادرستی عقایدمان را تشخیص ندهیم و تجدید نظر نکنیم. به منظور بهره مندی از لذت اشتباه کردن، باید خود را جدا کنیم، ما در این زمینه دو نوع جدایی داریم، که واقعا مفید هستند، جدایی حال از گذشته و جدایی عقاید از هویت.

اگر بتوانید داستان منسجمی درباره تحول تان از خود گذشته به خود کنونی تان بگویید، همین تجدید نظر در مورد هویت تان نشانه ای از سلامت ذهنی شما خواهدبود.

دومین نوع از انفصال، جدایی میان عقاید و هویت شما است. اکثر ما عادت کرده ایم خود را در قالب باورها، ایده ها و ایدئولوژی هایمان تعریف کنیم. اما ناتوانی مان در تطبیق ذهنیت مان با تغییرات دنیا و تکامل دانش مشکل ساز خواهد شد.امکان دارد عقایدمان آنقدر مقدس شود که حتی فکر اشتباه بودن آن عقاید عم عصبانی مان کند و ضمیر دیکتاتورمان وارد عمل شود تا استدلال های مخالف را فرو بنشاند، با هر گونه شواهد مغایر مقابله کند و راه یادگیری را ببندد.

شخصیت ما باید مبتنی بر ارزش هایمان باشد نه چیزهایی که به آن باور داریم. این کار باعث می شود انعطاف پذیری بیشتری داشته باشیم و در صورت مشاهده شواهد جدید رویکردمان را به روز کنیم.

پیش بینی کردن، راهکار نظام مندی برای سنجش آگاهی افراد از مجهولات شان است.پیش بینی کننده مثل یک دانشمند فکر می کند و بی تعصب است. مهم ترین عامل موفقیت پیش بینی کننده ها، حجم به روز رسانی و تحول باورهایشان است. کسانی که چرخه تجدید نظر بیشتری را طی می کنند. با فروتنی توام با اعتماد به نفس، نسبت به قضاوت هایشان تردید دارند و کنجکاوانه به دنبال اطلاعات جدید می روند که همین خصیصه باعث بازبینی پیش بینی هایشان می شود. در کل پیش بینی کنندگاه موفق، همواره بسیار بیشتر از بقیه در حال تجدید نظر هستند و این همان نقطه قوت آنهاست. آنها به این نتیجه می رسند، بهتر است باورهایم را زود به زود تغییر دهم.

اشتباه کردن تنها راهیست که مطمئن می شویم چیزی یاد گرفته ایم. باید درد ناشی از اشتباه کردن را تبدیل به لذت کنیم. اگر اشتباهات مداوم مان موجب دستیابی به پاسخ صحیح شود، همان تجربه ی اشتباه کردن هم می تواند لذت بخش باشد.

حجم به روز رسانی و تحول باورهایمان یعنی چرخه تجدید نظر

فروتنی توام با اعتماد به نفس یعنی نسبت به قضاوت هایمان تردید داشته باشیم.

اجتناب از باور به تمامی تفکراتی که وارد ذهن می شوند نشانه ای از خرد است.

اجتناب از نهادینه سازی تمامی احساساتی که وارد قلب تان می شود نشانه ای از هوش هیجانی است.

بهتر است باورهایمان را زود به زود تغییر دهیم

هر چقدر بیشتر به خودمان بخندیم انسان های شاد تری هستیم

یاد گرفتن اینکه چگونه شعف ناشی از پیدا کردن اشتباهاتمان می تواند برای مان مفید باشد.

اذعان به اشتباه هیج چیزی از شایستگی ما کم نخواهد کرد بلکه نشانه ای از صداقت و میل به یادگیری است.

هربار که به اطلاعات جدیدی بر می خوریم، حق انتخاب خواهیم داشت. می توانیم عقاید و هویت مان را به هم پیوند بزنیم و یکدندگی واعظها و دادستان ها را داشته باشیم یا می توانیم مثل دانشمندان عمل کنیم و خود را  جزو انسانهای حق طلب بدانیم.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا